معنی فارسی kinspeople

B1

افراد خانواده، شامل خویشاوندان و اقوام نزدیک.

Relatives or family members collectively.

example
معنی(example):

بسیاری از افراد خانواده برای دیدار مجدد جمع شدند.

مثال:

Many kinspeople gathered for the reunion.

معنی(example):

او افراد خانواده‌اش را برای جشن تولدش دعوت کرد.

مثال:

She invited her kinspeople to celebrate her birthday.

معنی فارسی کلمه kinspeople

: معنی kinspeople به فارسی

افراد خانواده، شامل خویشاوندان و اقوام نزدیک.