معنی فارسی klicket
A2وسیلهای برای علامتگذاری مرز یا خط.
A tool or marker used to indicate boundaries.
- NOUN
example
معنی(example):
کشاورز از یک کلیکت برای علامتگذاری مرزهای مزرعهاش استفاده کرد.
مثال:
The farmer used a klicket to mark the boundaries of his field.
معنی(example):
یک کلیکت در حفظ خطوط ملکی ضروری است.
مثال:
A klicket is essential in maintaining property lines.
معنی فارسی کلمه klicket
:
وسیلهای برای علامتگذاری مرز یا خط.