معنی فارسی kling
A2صدای زنگ یا برخورد فلز.
A sharp ringing or clinking sound.
- NOUN
example
معنی(example):
صدای زنگ وقتی که به صدا در میآید، کلیگ میکند.
مثال:
The sound of the bell goes kling when it rings.
معنی(example):
صدای بلندی که به عنوان کلیگ شنیدم وقتی که شیء فلزی افتاد.
مثال:
I heard a loud kling as the metal object fell.
معنی فارسی کلمه kling
:
صدای زنگ یا برخورد فلز.