معنی فارسی knittle
B1فعل بافندگی که به فرآیند بافتن اشاره دارد.
To knit or engage in the act of knitting.
- VERB
example
معنی(example):
باید این قسمت را بافتم تا پروژه را تمام کنم.
مثال:
I need to knittle this piece to finish the project.
معنی(example):
یادگیری بافتن به صبر و تمرین نیاز دارد.
مثال:
Learning to knittle takes patience and practice.
معنی فارسی کلمه knittle
:
فعل بافندگی که به فرآیند بافتن اشاره دارد.