معنی فارسی knobbed

B1

اصطلاحی برای توصیف اشیائی که دارای دکمه یا برجستگی هستند.

Describing objects that are fitted with knobs or protrusions.

verb
معنی(verb):

(of a man) To have sex with.

adjective
معنی(adjective):

Having a knob or knobs.

مثال:

a knobbed chromosome

example
معنی(example):

دستگیره برای گرفتن آسان، دکمه‌دار است.

مثال:

The handle is knobbed for easy grip.

معنی(example):

او یک چوب پیاده‌روی دکمه‌دار خرید.

مثال:

He bought a knobbed walking stick.

معنی فارسی کلمه knobbed

: معنی knobbed به فارسی

اصطلاحی برای توصیف اشیائی که دارای دکمه یا برجستگی هستند.