معنی فارسی knobby

B2

دارای برآمدگی‌ها یا انحناهای غیرمنظم، به ویژه در مورد اشیاء.

Having knobs or protrusions; uneven or bumpy in texture.

example
معنی(example):

ریشه‌های ناهموار درخت نمایان بودند.

مثال:

The knobby roots of the tree were exposed.

معنی(example):

او بافت ناهموار سفال را تحسین کرد.

مثال:

She admired the knobby texture of the pottery.

معنی فارسی کلمه knobby

: معنی knobby به فارسی

دارای برآمدگی‌ها یا انحناهای غیرمنظم، به ویژه در مورد اشیاء.