معنی فارسی knock together

B1

به هم کوبیدن، جمع کردن یا ترکیب کردن.

To join or assemble things by striking.

verb
معنی(verb):

To assemble something quickly; to knock up.

مثال:

I'll just knock together a quick demo.

example
معنی(example):

آنها تصمیم گرفتند دو قطعه چوب را به هم بکوبند.

مثال:

They decided to knock together the two pieces of wood.

معنی(example):

قبل از جلسه، بیایید ایده‌هایمان را با هم بزنیم.

مثال:

Let's knock together our ideas before the meeting.

معنی فارسی کلمه knock together

: معنی knock together به فارسی

به هم کوبیدن، جمع کردن یا ترکیب کردن.