معنی فارسی kpi
B2شاخص کلیدی عملکرد، ابزاری برای اندازهگیری میزان موفقیت یک سازمان یا فرد در دستیابی به اهداف خاص.
Key Performance Indicator; a measurable value that demonstrates how effectively a company is achieving key business objectives.
- NOUN
example
معنی(example):
KPI عملکرد ما را نشان میدهد.
مثال:
The KPI shows our performance metrics.
معنی(example):
ما از KPI برای پیگیری پیشرفت استفاده میکنیم.
مثال:
We use the KPI to track progress.
معنی فارسی کلمه kpi
:
شاخص کلیدی عملکرد، ابزاری برای اندازهگیری میزان موفقیت یک سازمان یا فرد در دستیابی به اهداف خاص.