معنی فارسی labefied
B2لابفای شده، حالتی که به لابفکت تبدیل شده باشد.
Made into a labefact; transformed.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
نتایج لابفای شده بودند تا وضوح بیشتری پیدا کنند.
مثال:
The results were labefied to enhance clarity.
معنی(example):
نظریه پس از بررسی دقیق لابفای شد.
مثال:
The theory was labefied after thorough examination.
معنی فارسی کلمه labefied
:
لابفای شده، حالتی که به لابفکت تبدیل شده باشد.