معنی فارسی laboredness

B1

سختی یا زحمت در انجام یک وظیفه؛ به معنی تلاش و کوشش در کار یا فعالیتی.

The quality of being performed with difficulty and effort.

example
معنی(example):

کوشش او در صحبت کردن به وضوح مشاهده می‌شد.

مثال:

His laboredness was evident in his slow speech.

معنی(example):

حرکات سخت او خستگی‌اش را نشان می‌داد.

مثال:

The laboredness of her movements showed her fatigue.

معنی فارسی کلمه laboredness

: معنی laboredness به فارسی

سختی یا زحمت در انجام یک وظیفه؛ به معنی تلاش و کوشش در کار یا فعالیتی.