معنی فارسی labouringly
B1به شکل سخت و با زحمت، بیانگر تلاش و مشقت در انجام کاری است.
In a manner that requires great effort or is laborious.
- ADVERB
example
معنی(example):
او کار را با زحمت و تلاش فراوان به اتمام رساند.
مثال:
He completed the task labouringly, putting in a lot of effort.
معنی(example):
او به سختی از میان گل و لای ضخیم عبور کرد.
مثال:
She moved labouringly through the thick mud.
معنی فارسی کلمه labouringly
:
به شکل سخت و با زحمت، بیانگر تلاش و مشقت در انجام کاری است.