معنی فارسی labyrinthed
B1labyrinthed به معنای دارای شکل و طراحی پیچیده و لابیرنت مانند.
Having a structure that is intricate and labyrinth-like.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
دستنوشته قدیمی پر از تصاویر labyrinthed بود.
مثال:
The old manuscript was filled with labyrinthed illustrations.
معنی(example):
او احساساتش را به روشی labyrinthed بیان کرد و این کار را درک کردن را دشوار ساخت.
مثال:
He expressed his feelings in a labyrinthed manner, making it hard to understand.
معنی فارسی کلمه labyrinthed
:
labyrinthed به معنای دارای شکل و طراحی پیچیده و لابیرنت مانند.