معنی فارسی lacily

B1

به شیوه‌ای نرم و نازک یا با ظرافت خاص.

In a manner that is delicate and graceful.

example
معنی(example):

او با ناز قدم زد و از نسیم گرم لذت برد.

مثال:

She walked lacily, enjoying the warm breeze.

معنی(example):

پارچه به ناز بر روی فرم لباس افتاد.

مثال:

The fabric fell lacily over the dress form.

معنی فارسی کلمه lacily

: معنی lacily به فارسی

به شیوه‌ای نرم و نازک یا با ظرافت خاص.