معنی فارسی lackeying

B1

عمل خدمتکاری یا انجام امور برای دیگران، اغلب به گونه‌ای که احساس نادیده گرفتن کرد.

The act of serving or being subordinate to others, often perceived as undervaluing oneself.

verb
معنی(verb):

To attend, wait upon, serve obsequiously.

معنی(verb):

To toady, play the flunky.

example
معنی(example):

او زمان زیادی را صرف خدمت کردن به دیگران کرد به جای اینکه به دنبال رویاهای خودش برود.

مثال:

He spent too much time lackeying for others instead of pursuing his own dreams.

معنی(example):

خدمتکاری معمولاً به عنوان نشانه‌ای از اعتماد به نفس پایین و نداشتن انگیزه دیده می‌شود.

مثال:

Lackeying is often seen as a sign of low self-esteem and a lack of ambition.

معنی فارسی کلمه lackeying

: معنی lackeying به فارسی

عمل خدمتکاری یا انجام امور برای دیگران، اغلب به گونه‌ای که احساس نادیده گرفتن کرد.