معنی فارسی lacquey
B1لکِوی به کسی اطلاق میشود که در خدمت و دستنشاندهی شخص دیگری باشد و به وظایف خدماتی مانند خدمتگزاری مشغول باشد.
A servant or attendant, often one who is obedient and subservient.
- noun
- verb
noun
معنی(noun):
A footman, a liveried male servant.
معنی(noun):
A fawning, servile follower.
verb
معنی(verb):
To attend, wait upon, serve obsequiously.
معنی(verb):
To toady, play the flunky.
example
معنی(example):
لکِوی تمام جاهایی که نجیبزاده میرفت، او را دنبال میکرد.
مثال:
The lacquey followed the nobleman everywhere he went.
معنی(example):
در درامهای تاریخی، یک لکِوی اغلب کاهش دهنده تنش کمدی است.
مثال:
In historical dramas, a lacquey often provides comic relief.
معنی فارسی کلمه lacquey
:
لکِوی به کسی اطلاق میشود که در خدمت و دستنشاندهی شخص دیگری باشد و به وظایف خدماتی مانند خدمتگزاری مشغول باشد.