معنی فارسی lagly

B1

به آرامی و به طور تدریجی انجام شدن یک کار یا عمل.

Done slowly or gradually.

example
معنی(example):

کودک در اتمام تکالیفش به آرامی بود.

مثال:

The child was lagly in finishing his homework.

معنی(example):

با وجود اینکه او به آرامی عمل می‌کرد، در نهایت کار را تمام کرد.

مثال:

Despite being lagly, she eventually completed the task.

معنی فارسی کلمه lagly

: معنی lagly به فارسی

به آرامی و به طور تدریجی انجام شدن یک کار یا عمل.