معنی فارسی landgravine
B2لندگرابین، همسر یا زن یک لندگراور، که احیانا دارای اختیارات و مقامهای خاص بود.
The wife of a landgrave, typically holding a noble title and position.
- NOUN
example
معنی(example):
لندگرابین شب گذشته در ضیافت سلطنتی شرکت کرد.
مثال:
The landgravine attended the royal banquet last night.
معنی(example):
به عنوان یک لندگرابین، او قدرت قابل توجهی در شهرستان خود داشت.
مثال:
As a landgravine, she held significant power within her county.
معنی فارسی کلمه landgravine
:
لندگرابین، همسر یا زن یک لندگراور، که احیانا دارای اختیارات و مقامهای خاص بود.