معنی فارسی landhold
B1زمینداری، تصرف و مدیریت یک قطعه زمین به منظور استفاده شخصی یا اقتصادی.
The act of holding or owning land, typically for agriculture or resource management.
- VERB
example
معنی(example):
او تصمیم گرفت زمین را برای تأمین آینده خانوادهاش نگه دارد.
مثال:
He decided to landhold to secure his family's future.
معنی(example):
یک زمینداری معمولاً با حقوقی برای منابع موجود در آن زمین همراه است.
مثال:
A landhold often comes with rights to resources on the land.
معنی فارسی کلمه landhold
:
زمینداری، تصرف و مدیریت یک قطعه زمین به منظور استفاده شخصی یا اقتصادی.