معنی فارسی landlubberly

B1

به صورت لندلابری، به گونه‌ای که نشان‌دهنده عدم تجربه یا آشنایی با دریا باشد.

In a manner that reflects a lack of experience or familiarity with the sea.

example
معنی(example):

او به روشی لندلابری در اسکله راه می‌رفت.

مثال:

He walked in a landlubberly manner on the dock.

معنی(example):

نگرش لندلابری او مانع از لذت بردن او از سفر قایق‌رانی شد.

مثال:

Her landlubberly attitude prevented her from enjoying the boating trip.

معنی فارسی کلمه landlubberly

: معنی landlubberly به فارسی

به صورت لندلابری، به گونه‌ای که نشان‌دهنده عدم تجربه یا آشنایی با دریا باشد.