معنی فارسی landmasses
B1تودههای زمین، چندین ناحیه وسیع از زمین که بهصورت واحدهای متمایز وجود دارند.
Plural of landmass; large continuous areas of land.
- noun
noun
معنی(noun):
A large continuous area of land, either surrounded by sea or contiguous with another landmass.
example
معنی(example):
زمین شامل چندین توده زمین اصلی است.
مثال:
The earth consists of several major landmasses.
معنی(example):
تودههای زمین مختلف میتوانند اقلیمهای متفاوتی داشته باشند.
مثال:
Different landmasses can have varying climates.
معنی فارسی کلمه landmasses
:
تودههای زمین، چندین ناحیه وسیع از زمین که بهصورت واحدهای متمایز وجود دارند.