معنی فارسی languageless

B1

احساس بی زبانی، زمانی که فرد نتواند احساسات یا افکار خود را به صورت کلامی ابراز کند.

Incapable of expressing oneself in language.

example
معنی(example):

برخی از مردم در یک کشور خارجی احساس بی زبانی می‌کنند.

مثال:

Some people feel languageless in a foreign country.

معنی(example):

در لحظات احساس عمیق، ممکن است احساس بی زبانی کنیم.

مثال:

In moments of deep emotion, we may feel languageless.

معنی فارسی کلمه languageless

: معنی languageless به فارسی

احساس بی زبانی، زمانی که فرد نتواند احساسات یا افکار خود را به صورت کلامی ابراز کند.