معنی فارسی languent

B2

خشک و بی‌حرکت، اغلب در رابطه با حالات یا فضایی که در آن آرامش و سکوت حاکم است.

Lacking energy; languid and slow.

example
معنی(example):

او خلق و خوی languent او را بسیار جذاب یافت.

مثال:

She found his languent demeanor quite charming.

معنی(example):

جو languent اتاق به آرامش دعوت می‌کرد.

مثال:

The languent atmosphere of the room invited relaxation.

معنی فارسی کلمه languent

: معنی languent به فارسی

خشک و بی‌حرکت، اغلب در رابطه با حالات یا فضایی که در آن آرامش و سکوت حاکم است.