معنی فارسی languescent

B1

به معنای در حال رشد یا شکفتن، به خصوص در مورد گیاهان یا گل‌ها.

In a state of growing or developing; budding.

example
معنی(example):

گل‌های languescent شروع به شکفتن کردند.

مثال:

The languescent flowers began to blossom.

معنی(example):

او به زیبایی languescent باغ خیره شد.

مثال:

She admired the languescent beauty of the garden.

معنی فارسی کلمه languescent

: معنی languescent به فارسی

به معنای در حال رشد یا شکفتن، به خصوص در مورد گیاهان یا گل‌ها.