معنی فارسی laparotomized
B1بیماری که تحت عمل لاپاروتومی قرار گرفته و برش جراحی در شکم او ایجاد شده است.
A patient who has undergone a laparotomy procedure.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
بیمار لاپاروتومی شده پس از جراحی نشانههایی از بهبودی نشان داد.
مثال:
The laparotomized patient showed signs of recovery after the surgery.
معنی(example):
بسیاری از بیماران لاپاروتومی شده به چند روز مراقبت ویژه پس از جراحی نیاز دارند.
مثال:
Many laparotomized patients need intensive care for a few days post-surgery.
معنی فارسی کلمه laparotomized
:
بیماری که تحت عمل لاپاروتومی قرار گرفته و برش جراحی در شکم او ایجاد شده است.