معنی فارسی laparotomizing
B2عمل انجام لاپاروتومی که در آن برش بزرگی در شکم ایجاد میشود.
The act of performing a laparotomy.
- VERB
example
معنی(example):
فرآیند لاپاروتومی کردن نیاز به برنامهریزی و آمادهسازی دقیق دارد.
مثال:
The process of laparotomizing requires careful planning and preparation.
معنی(example):
لاپاروتومی کردن اگر به درستی انجام نشود میتواند منجر به عوارضی شود.
مثال:
Laparotomizing can lead to complications if not performed correctly.
معنی فارسی کلمه laparotomizing
:
عمل انجام لاپاروتومی که در آن برش بزرگی در شکم ایجاد میشود.