معنی فارسی last the pace
B2دوام آوردن در یک فعالیت تا پایان آن، اغلب در ورزش و مسابقات.
To endure the pace of an activity or event over time.
- IDIOM
example
معنی(example):
او سخت تمرین کرد تا در ماراتن دوام بیاورد.
مثال:
He trained hard to last the pace of the marathon.
معنی(example):
برای دوام آوردن، باید انرژیات را به خوبی مدیریت کنی.
مثال:
To last the pace, you need to manage your energy well.
معنی فارسی کلمه last the pace
:
دوام آوردن در یک فعالیت تا پایان آن، اغلب در ورزش و مسابقات.