معنی فارسی lastings

B1

واژه‌ای که به چیزهای باقی‌مانده یا یادگارها اشاره دارد.

Refers to remnants or lasting impressions from an experience.

example
معنی(example):

تجربه‌های باقی‌مانده فراموش‌نشدنی بودند.

مثال:

The lastings of the experience were unforgettable.

معنی(example):

یادگاری‌های زمانشان با هم شادی به ارمغان آورد.

مثال:

The lastings from their time together brought joy.

معنی فارسی کلمه lastings

: معنی lastings به فارسی

واژه‌ای که به چیزهای باقی‌مانده یا یادگارها اشاره دارد.