معنی فارسی lathered

B1

به حالت کف کردن یا پوشاندن با لایه‌ای از ماده‌ای مانند صابون یا روغن اشاره دارد.

Past tense of lather; to have formed or applied a froth of bubbles.

verb
معنی(verb):

To cover with lather.

معنی(verb):

To beat or whip.

معنی(verb):

To form lather or froth, as a horse does when profusely sweating.

example
معنی(example):

او صابون را به‌خوبی بر روی دستانش کف کرد.

مثال:

He lathered the soap on his hands thoroughly.

معنی(example):

شخصی سرآشپز قبل از پخت و پز، تابه را با روغن چرب کرد.

مثال:

The chef lathered the pan with oil before cooking.

معنی فارسی کلمه lathered

: معنی lathered به فارسی

به حالت کف کردن یا پوشاندن با لایه‌ای از ماده‌ای مانند صابون یا روغن اشاره دارد.