معنی فارسی lawbreaking
B2عمل نقض قوانین، که میتواند به جریمه یا مجازات منجر شود.
The act of breaking the law.
- NOUN
example
معنی(example):
قانونشکنی یک مشکل جدی در جامعه است.
مثال:
Lawbreaking is a serious issue in society.
معنی(example):
افزایش قانونشکنی رهبران جامعه را نگران کرده است.
مثال:
The increase in lawbreaking has alarmed community leaders.
معنی فارسی کلمه lawbreaking
:
عمل نقض قوانین، که میتواند به جریمه یا مجازات منجر شود.