معنی فارسی leaden-footed
B2حرکت کردن به آرامی و با احساس خستگی.
Moving slowly or clumsily.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او در طول مسابقه، کند و پاهای سنگین داشت.
مثال:
He was slow and leaden-footed during the race.
معنی(example):
حرکات سنگین او او را خسته به نظر میرساند.
مثال:
Her leaden-footed movements made her seem tired.
معنی فارسی کلمه leaden-footed
:
حرکت کردن به آرامی و با احساس خستگی.