معنی فارسی lethargising

B1

به حالت سستی و بی‌حالی فرو رفتن.

The act of becoming or being lethargic.

example
معنی(example):

او تمام روز را در حال سستی بر روی مبل گذراند.

مثال:

She spent the whole day lethargising on the couch.

معنی(example):

مدت طولانی سستی کردن می‌تواند بر سلامت شما تأثیر بگذارد.

مثال:

Lethargising for too long can affect your health.

معنی فارسی کلمه lethargising

: معنی lethargising به فارسی

به حالت سستی و بی‌حالی فرو رفتن.