معنی فارسی liegeless
B1بدون حاکم یا سرپرست، به طوری که باید به تنهایی عمل کرد.
Without a lord or sovereign; independent.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
در حالت بدون لرد، فرد باید برای خود دفاع کند.
مثال:
In a liegeless state, one must fend for oneself.
معنی(example):
او پس از رفتن لرد خود را بدون سرپرست یافت.
مثال:
She found herself liegeless after the lord's departure.
معنی فارسی کلمه liegeless
:
بدون حاکم یا سرپرست، به طوری که باید به تنهایی عمل کرد.