معنی فارسی lifelessly
B1بهطور بیروح و بدون انرژی.
In a manner that lacks vitality and energy.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طرز بیروحی صحبت کرد و هیچ هیجانی نسبت به خبرها نشان نداد.
مثال:
He spoke lifelessly, showing no excitement at the news.
معنی(example):
اتاق به طرز بیروحی تزئین شده بود و از رنگ و گرما خالی بود.
مثال:
The room was lifelessly decorated, lacking color and warmth.
معنی فارسی کلمه lifelessly
:
بهطور بیروح و بدون انرژی.