معنی فارسی lifelessness
B1عدم زندگی یا روح، حالتی که در آن چیزی به نظر زنده نمیرسد.
The state of being without life or vitality.
- NOUN
example
معنی(example):
بیروحی باغ قدیمی آن را ترسناک کرده بود.
مثال:
The lifelessness of the old garden made it eerie.
معنی(example):
هنرمند بیروحی را به زیبایی در نقاشیاش به تصویر کشید.
مثال:
The artist captured the lifelessness in his painting beautifully.
معنی فارسی کلمه lifelessness
:
عدم زندگی یا روح، حالتی که در آن چیزی به نظر زنده نمیرسد.