معنی فارسی lightheadedly
B1به شکلی سرگیجهآور یا شوخ، معمولاً نشاندهنده حالت بیدلی یا شادی.
In a way that is dizzy or euphoric.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور سرگیجهآور به شوخی احمقانهاش خندید.
مثال:
She lightheadedly laughed at his silly joke.
معنی(example):
او به طور سرگیجهآور از اتاق بیرون رفت پس از سورپرایز.
مثال:
He lightheadedly walked out of the room after the surprise.
معنی فارسی کلمه lightheadedly
:
به شکلی سرگیجهآور یا شوخ، معمولاً نشاندهنده حالت بیدلی یا شادی.