معنی فارسی lightheadedness
B1وضعیتی از سرگیجه که ممکن است ناشی از مشکلات سلامتی یا خستگی باشد.
A condition of feeling faint or dizzy.
- NOUN
example
معنی(example):
سرگیجهاش بعد از چرخیدن نگرانکننده بود.
مثال:
Her lightheadedness after the spin was concerning.
معنی(example):
او بعد از نادیده گرفتن صبحانه احساس سرگیجه کرد.
مثال:
He felt lightheadedness after skipping breakfast.
معنی فارسی کلمه lightheadedness
:
وضعیتی از سرگیجه که ممکن است ناشی از مشکلات سلامتی یا خستگی باشد.