معنی فارسی like watching paint dry
B1توصیفی از چیزی که بسیار کسلکننده است.
Describing something that is extremely boring.
- IDIOM
example
معنی(example):
سخنرانی مانند خشک شدن رنگ بود.
مثال:
The lecture was like watching paint dry.
معنی(example):
انتظار برای اتوبوس حس خشک شدن رنگ را داشت.
مثال:
Waiting for the bus felt like watching paint dry.
معنی فارسی کلمه like watching paint dry
:
توصیفی از چیزی که بسیار کسلکننده است.