معنی فارسی lineaged
B2نسلدار، به معنای وجود نسب یا خویشاوندان در یک نسل مشخص.
Referring to a particular lineage or descent from ancestors.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او از نسل طولانی هنرمندان میآید.
مثال:
She is lineaged from a long line of artists.
معنی(example):
تاریخ نسلدار خانواده مستند شده بود.
مثال:
The lineaged history of the family was documented.
معنی فارسی کلمه lineaged
:
نسلدار، به معنای وجود نسب یا خویشاوندان در یک نسل مشخص.