معنی فارسی lineally
C2بهطور مستقیم و بدون واسطه در ارتباط بودن با نسلهای قبلی.
In a direct line of descent; related by blood in a straight lineage.
- ADVERB
example
معنی(example):
او بهطور مستقیم به نقاش مشهور مربوط است.
مثال:
He is lineally related to the famous painter.
معنی(example):
این دو خانواده از طریق ازدواج بهطور مستقیم مرتبط هستند.
مثال:
The two families are lineally connected through marriage.
معنی فارسی کلمه lineally
:
بهطور مستقیم و بدون واسطه در ارتباط بودن با نسلهای قبلی.