معنی فارسی livingly

B1

زنده، به روشی سرزنده و پرانرژی توصیف چیزی.

In a lively manner; full of vitality or energy.

example
معنی(example):

او به شکلی زنده درباره ماجراهایش صحبت کرد.

مثال:

She spoke livingly about her adventures.

معنی(example):

آنها به طرز زنده‌ای رقصیدند، پر از انرژی و شادی.

مثال:

They danced livingly, full of energy and joy.

معنی فارسی کلمه livingly

: معنی livingly به فارسی

زنده، به روشی سرزنده و پرانرژی توصیف چیزی.