معنی فارسی lobotomized
C2بیمارانی که تحت جراحی لُبُتومیز قرار میگیرند، معمولاً تغییرات عمدهای در شخصیت و رفتارشان تجربه میکنند.
Describes a patient who has undergone a lobotomy, often resulting in altered behavior or personality.
- verb
verb
معنی(verb):
To perform a lobotomy upon.
معنی(verb):
To remove the vitality or intelligence from.
example
معنی(example):
بیمار لobotomized هیچ نشانهای از احساسات نشان نداد.
مثال:
The lobotomized patient showed no signs of emotion.
معنی(example):
بعد از اینکه lobotomized شد، او شخصیتی بسیار متفاوت داشت.
مثال:
After being lobotomized, he had a very different personality.
معنی فارسی کلمه lobotomized
:
بیمارانی که تحت جراحی لُبُتومیز قرار میگیرند، معمولاً تغییرات عمدهای در شخصیت و رفتارشان تجربه میکنند.