معنی فارسی lobotomise

C2

عمل لُبُتومیز کردن تحت بحث‌های اخلاقی و بزرگی برای درمان بیماران با اختلالات شدید روانی در گذشته قرار داشت.

To perform a lobotomy, similar to the verb form but often used in British English.

verb
معنی(verb):

To perform a lobotomy upon.

معنی(verb):

To remove the vitality or intelligence from.

example
معنی(example):

آنها تصمیم گرفتند که بیمارانی را که شدیداً تحت تأثیر قرار گرفته‌اند، لobotomise کنند.

مثال:

They decided to lobotomise the most severely affected patients.

معنی(example):

بسیاری از مردم در مورد اخلاقی بودن انتخاب لobotomise کردن بیماران بحث کردند.

مثال:

Many debated the morality of choosing to lobotomise patients.

معنی فارسی کلمه lobotomise

: معنی lobotomise به فارسی

عمل لُبُتومیز کردن تحت بحث‌های اخلاقی و بزرگی برای درمان بیماران با اختلالات شدید روانی در گذشته قرار داشت.