معنی فارسی lpm

B1

واحدی برای اندازه‌گیری، معمولاً در زمینه‌هایی همچون سرعت یا حجم سیالات.

A unit of measurement, often related to rates of flow or performance.

example
معنی(example):

اندازه‌گیری به صورت lpm ثبت شد تا دقت را تضمین کند.

مثال:

The measurement was recorded in lpm to ensure accuracy.

معنی(example):

او از lpm به عنوان واحد استاندارد در محاسباتش استفاده کرد.

مثال:

He used lpm as the standard unit in his calculations.

معنی فارسی کلمه lpm

: معنی lpm به فارسی

واحدی برای اندازه‌گیری، معمولاً در زمینه‌هایی همچون سرعت یا حجم سیالات.