معنی فارسی maimedly

B1

به طرز ناتوانی، به شکلی که آسیب یا نقصی در حرکت یا گفتار وجود داشته باشد.

In a manner that is crippled or broken, often referring to speech or movement.

example
معنی(example):

او بعد از تصادف به طرز ناتوانی راه می‌رفت.

مثال:

He walked maimedly after the accident.

معنی(example):

او به‌خاطر جراحتش به طرز ناتوانی صحبت کرد.

مثال:

She spoke maimedly due to her injury.

معنی فارسی کلمه maimedly

: معنی maimedly به فارسی

به طرز ناتوانی، به شکلی که آسیب یا نقصی در حرکت یا گفتار وجود داشته باشد.