معنی فارسی make a move on
B1اقدام به قدمی برای نزدیک شدن یا آغاز یک عمل.
To take initiative towards someone or something.
- IDIOM
example
معنی(example):
او تصمیم گرفت در مهمانی به او نزدیک شود.
مثال:
He decided to make a move on her at the party.
معنی(example):
وقت آن است که در جستجوی کار اقدام کنید.
مثال:
It's time to make a move on your job search.
معنی فارسی کلمه make a move on
:
اقدام به قدمی برای نزدیک شدن یا آغاز یک عمل.