معنی فارسی manward
B2به سوی مردان، به سمت مردان یا ناحیهای که مردان در آنجا تجمع کردهاند.
In or toward the direction of men.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به سمت مردان نگاه کرد و امیدوار بود چهرهای آشنا در جمع پیدا کند.
مثال:
He looked manward, hoping to find a familiar face in the crowd.
معنی(example):
سفر آنها به سمت مردان، به سمت قلب شهر رفت.
مثال:
Their journey took them manward towards the heart of the city.
معنی فارسی کلمه manward
:
به سوی مردان، به سمت مردان یا ناحیهای که مردان در آنجا تجمع کردهاند.