معنی فارسی masticatory
B1مَستیکاتوری، مربوط به فرایند جویدن و عضلاتی که در این کار دخالت دارند.
Relating to the act of chewing.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
عضلات مَستیکاتوری در جویدن کمک میکنند.
مثال:
The masticatory muscles help in chewing.
معنی(example):
عملکردهای مستیکاتوری برای غذا خوردن ضروری هستند.
مثال:
Masticatory functions are essential for eating.
معنی فارسی کلمه masticatory
:
مَستیکاتوری، مربوط به فرایند جویدن و عضلاتی که در این کار دخالت دارند.