معنی فارسی mattedly
B1به طرز درهم، با بافت نامنظم یا شل.
In a tangled or disheveled manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
سگ به طرز درهم بر روی زمین دراز کشیده بود و خسته به نظر میرسید.
مثال:
The dog lay mattedly on the floor, looking tired.
معنی(example):
او بعد از بیدار شدن موهایش را به طرز درهم شانه کرد.
مثال:
She brushed her hair mattedly after waking up.
معنی فارسی کلمه mattedly
:
به طرز درهم، با بافت نامنظم یا شل.