معنی فارسی matterate

B1

مرتب کردن یا تنظیم کردن افکار یا اطلاعات.

To organize or arrange thoughts or information.

example
معنی(example):

او تصمیم گرفت قبل از صحبت کردن، افکارش را مرتب کند.

مثال:

He decided to matterate his thoughts before speaking.

معنی(example):

مرتب کردن اطلاعات برای یک ارائه شفاف بسیار مهم است.

مثال:

To matterate information is crucial for a clear presentation.

معنی فارسی کلمه matterate

: معنی matterate به فارسی

مرتب کردن یا تنظیم کردن افکار یا اطلاعات.