معنی فارسی matterative

B1

حالت یا خصوصیتی که به مرتب کردن یا پیوستگی افکار یا ایده‌ها مربوط می‌شود.

Having the quality of organizing or structuring thoughts or ideas.

example
معنی(example):

رویکرد مرتب‌سازی به او کمک کرد تا ایده‌هایش را به وضوح بیان کند.

مثال:

The matterative approach helped her express her ideas clearly.

معنی(example):

آنها در پروژه‌شان از طراحی مرتب‌سازی برای بهبود وضوح استفاده کردند.

مثال:

They used a matterative design in their project to improve clarity.

معنی فارسی کلمه matterative

: معنی matterative به فارسی

حالت یا خصوصیتی که به مرتب کردن یا پیوستگی افکار یا ایده‌ها مربوط می‌شود.